شاهزاده کوچولوی من

بیست و یک هفتگی

پسر کوچولوی خوشگلم بیست ویک هفتگیت مبارک نفس مامانی امروز هم جشن بیست ویک هفتگیت و هم اینکه بالاخره پسرک من    ماه شد.هوراااااااااااااااااااا عزیزکم بالاخره دیروز رفتم سونوگرافی بابائی اولش به خانم دکتر و دستیارش گفت که من نمیخواهم در مورد جنسیت چیزی بدونم اما من گفتم که میخواهم بدونم خانم دکتر هم خنده اش گرفته بود و میگفت اصلا به هیچ کدومتون نمیگم بابا امیر هم گفت پس هروقت خواستین بگین من از اطاق میرم بیرون . بعدم که شروع کردن به سونوگرافی همینطور که داشت همه جای بدنتو نگاه میکرد همون اول کار یکدفعه پاهاتو بردی بالا منم با ذوق به خانم دکتر گفتم که پسر است اونم حرفمو تائید کرد و  گفت که  درست دیدی الهی من ق...
14 آذر 1391

بیست هفتگی

عزیز دلم بیست هفتگی ات مبارک هر روز دلم بیشتر برای دیدنت پر میکشد تمام وجودم پر از شور میشود وقتی حس میکنم داری تو وجودم لحظه به لحظه بزرگتر میشی شاید بیشتراز من بابا امیر که دارد ذوق میکند وقتی از تکانهای آرومت حرف میزنم اون با حسرت میگه آخه من چرا نمیتونم چیزی احساس کنم و من مالامال از غرور میشوم که احساس این تکانها فقط مال من است و حسی میان من و تو . نفسکم هفته دیگه باید بریم برای سونوی تعیین جنسیت و بیشتر از اون سلامت تو است که برای ما خیلی مهم است بابا امیر همچنان اصرار دارد که تا زمان تولدت صبر کنیم اما من نمیتونم تا اونموقع صبر کنم چیکار کنم خوب یکم زیادی کنجکاوم. حالا بیا بینیم کنجد کوچولوی من این هفته چه تغییراتی داشت...
7 آذر 1391

نوزده هفتگی

کوچولوی شیرینم نوزده هفتگیت مبارک قربونت برم عسلکم ، تو این هفته اینقدر آروم بودی که داشتم میترسیدم آخه هفته های پیش همیشه ضربانها و کرامپهاتو را احساس میکردم اما تو هفته گذشته هیچ احساسی نداشتم فقط وقتی بابائی از سفر اومد وشما را بوسید یک دوبار ابراز وجود کردی و بعد آروم شدی برای همین دیشب که رفتم دکتر برای کنترل ، خانم دکتر برای اینکه خیالم راحت بشود گذاشت که صدای قلبتو بشنوم و گفت که همه چیز خدا رو شکر خوبه و گفت که نی نی ها تو این هفته ها معمولا آروم هستند و یواش یواش از هفته های آینده بازیگوشیشون شروع میشود .وای مامانی نمیدونی چقدر منتظر اون لگدهای شیرینت هستم . راستی بابائی هفته پیش از مسافرت برگشت خدا رو شکر مامان بزر...
30 آبان 1391
1